شاعر: ملا محسن فيض کاشانی

عاشقي را جگري مي‌بايد

احتمال خطري مي‌بايد

نتوان رفت در اين ره با پاي

عشق را بال و پري مي‌بايد

گريه نيمه شبي در کار است

دود و آه سحري مي‌بايد

ديده را آب ده از آتش دل

عشق را چشم تري مي‌بايد

تو نه ايي مرد چنين دريايي

رند شوريده سري مي‌بايد

نتواني تو به خود پي بردن

مرد صاحب نظري مي‌بايد

چشم و گوش تو به شرک آلوده ست

چشم و گوش دگري مي‌بايد

هست هر قافله را سالاري

هر کجا پاست سري مي‌بايد

ناز پرورده کجا؟ عشق کجا؟

عشق را شور و شري مي‌بايد

چون مگس چند زند بر سر دوست

فيض را لب شکري مي‌بايد

عاقبت نخل اميد ما را

از وصال تو بري مي‌بايد